۱۳۹۲ بهمن ۷, دوشنبه

یکی از روزها در محل جدید

وقتی از کنار دروازه می گذشت، با صدای باز شدن دروازه سر بلند کرد و نگاهی به پشت سرش انداخت و ولی باز به راهش ادامه داد، چند قدمی رفت، من هم پشت سرش چند قدمی از دروازه حویلی دور شدم، دوباره برگشت و نگاهی طولانی تر به پشت سرش انداخت. همین طور به راهم ادامه دادم و اینکه کاش تا من سر کوچه می رسم، موتر هم برسد. تا سرکوچه دو دقیقه بیشتر راه نبود ولی در این مدت شاید شش باری به عقب برگشت تا دیدی بزند. سرکوچه منتظر موتر ماندم ولی او همچنان به راهش ادامه داد و همچنان به نگاه کردنش تا حدی که برای لحظه ای ایستاد. خودم را نادیده گرفتم هر چه او بیشتر برگشت و نگاه کرد، من سرم بیشتر پایین شد تا نبینمش. صبح که همین طور گذشت. بعد از ظهر که برگشتم باید از دو کوچه آنطرفتر برای شب نان می گرفتم، به ناچار از موتر سر کوچه ای که نانوایی بود پیاده شدم، نان، بیگ و لب تابم را در دستم داشتم و هوا هم ناجوانمردانه سرد بود. شال گردنم را تا زیر عینکم بالا کشیده بودم. از کنار دکان ها که می گذشتم صدایی به گوشم رسید "نو اینجا پیدا شده خدا می دانه از کجا آمده"، کمی بالاتر یعنی سرکوچه خودمان پسرکی خوردسال شاید صنف سه و چهار مکتب بود وقتی از کنارم گذشت با خودش در صورتیکه من بشنوم، گفت: "عینک هم می زند". در حالیکه نفس نفس می زدم به دروازده حویلی رسیدم و در را هم محکم پشت سرم بستم. از اولین روزهایی بود که به محل جدیدی کوچیده بودیم.

۱۳۹۲ دی ۱۹, پنجشنبه

زن یک جانور برای کار!


"در جامعه پشتون زن برابر با جانوری است که فقط باید کارهایش را انجام دهد وغذایش را بخورد" از فرمایشات یکی از اعضای این جامعه. امروز یعنی همین یک ساعت پیش این گفته را از دهان یکی همکارانم که به قول معروف روشن فکر هست و در یکی از سازمان های ملل متحد کار می کند شنیدم. لحن گوینده بسیار افتخار آمیز و با غرور بود. در بین جمع چند نفری که من هم به عنوان کارمند خانم در آن جمع بودم بسیار راحت و با افتخار شروع به سخنرانی کرد و تمسخرآمیز به گفته دیگران که از مساوی شدن نقش زن و مرد یک خانواده هزاره بود نگاه می کرد و نیشخند می زد. در آن جمله چند کلمه ایست که باید به آن عمیق تر فکر کرد: زن، جانور، کار و غذا. زن را به عنوان جانور می شناسند، جانور چیست؟ جانور موجودی دم دار و زنده.  زن فقط یک جانور است که دم دارد و فقط زنده است، زنده است تا کار کند و اگر لقمه ای نان یافت بخورد و اگر نیافت نه. کار او چیست؟ شستن، پختن، جارو کردن، تمیز کردن، زاییدن، ارضاء کردن مرد شاید فقط کار او این است و اگر یکی از این وظایف دقیقه ای پس بیافتد کارش بیشتر می شود چرا که لت خوردن، سیاه شدن، شکستن، خونین شدن و حتی مردن بر کارهایش افزوده می شود. این حرف همان جامعه ایست که بخش اعظم نفوس یک سرزمین را تشکیل داده است. و بخش کوچکی از نفوس  این سرزمین می کوشد تا تساوی نقش زن و مرد را در خانواده ها بیاورد و یا حداقل در کارهای خانه، کارهایی که هیچ وقت مزدی نداشته است به زنان خود کمک کنند و آنان را انسان بشمارند و از حقوق انسانی شان برخوردار کنند، اینجاست که نیش خندهای دیگران شروع می شود و به ریش این چنین مردانی می خندند و این بخش اعظم با افتخار بیان می دارند که زنان جانورانی اند که فقط باید کارهای شان را انجام دهند.