۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

من زنم! یک انسان!


احساس زنانگی ام را مچاله می کنم و با تمام قدرت به دریا می اندازم، وقتی تمام این زمین و آسمان دست به دست هم داده اند تا مرا بیچاره، بدبخت، وابسته و ناقص العقل می خوانند. خدا که خدا هست شهادت مرا نصف مرد می داند، سهم ارث مرا نصف مرد می داند، او کلامی را در کتابش آورده است تا بندگانش هرکدام برای خودش تعبیر کند و دستور به ضرب و شتم داده است آنهم با تمام قدرت، پس او هم عادل نیست که مرا آفریده است. چرا نمی توانم انسان باشم، شاید انسان همان آدم است، آدمی که از بهشت رانده شد و او که جنسش نربودن است، آدم اسم خاصی بود که به اسم عام مبدل شد و بر انسان نر خطاب شد، اما حوا چه شد؟ چه کسی زنان را به اسم حوا خطاب می کند؟ حوا که همپای آدم به زمین رانده شد، حوا که با آدم زمینیان را به وجود آوردند، حوایی که یکی از دو انسان های اولیه است، آدم را انسان می نامند و حوا را زن! و کاش زن را زن می پنداشتند، زن را بیچاره و بدبخت و ناقص العقل می پندارند. 

احساس زنانگی ام را مچاله می کنم و به آن سوی کوهها می اندازم، منی که زنم و تویی که زنی به هم حسادت می کنیم و نمی گذاریم زن باشیم هر چه خواستیم به پای هم می بافیم و تیشه به ریشه هم می زنیم تا مباد روزی که زنی از منِ زن پیشتر رود.

احساس زنانگی ام را مچاله می کنم به آسمان پرتاب می کنم، منم هم باورم شده است که زنم، موجودی کوچک و حقیر.

اما نه! احساسم زنانگی ام را برمی دارم و با کف دست صافش می کنم، می بوسمش و باور می کنم من زنم یکی از فرزندان دو انسان اولیه آدم و حوا! من زنم! یک انسان!

۱۳۹۳ فروردین ۲۴, یکشنبه

جیل پاره شد


اولین رعد و برق یا همان رگبار در سال جدید را فرصتی برای رهایی از بدی ها و ذلت ها می دانند، وقتی که در سال جدید یعنی بعد از نوروز اولین رعد و برق و رگبار شروع شد اولین نفری که متوجه این رعد و برق می شود به دیگران ندا می دهد که "جیل پاره شد". با پاره شدن جیل به در و پنجره می زنند و زیر لب خواهان بیرون رفتن بدیها و جانشینی خوبی ها می شوند، به جیب های شان می زنند به امید پر پولی، به کندوی آرد و روغن و گندم می زنند به امید لبریزی. آنان بدین باورند تا زمانی که اولین رعد و برق سال هنوز همان سال کهنه یا قبل است  و زمزمه کنان به کندو می زنند: "برکت، برکت د کندو، برکت د کندو ...)