پشت میز کارش مشغول کارهای روزانه اش است و
خاموش و بی صدا می خواهد هر چه زودتر کارهایش را تمام کند تا برای فردا کار پس
افتاده ای نداشته باشد، سکوت شعبه را صدای قهقه یکی از همکاران می شکند و به دنبال
آن رو به همکار دیگر می کند و می گوید: "آقای ... بیا یکبار این را ببین و
بخوان". آقای ... از جایش برمی خیزد و به پشت میز همکاری که او را به خواندن
چیزی فراخوانده بود می رود. یک دقیقه ای طول نمی کشد که هر دو باهم شروع به قهقه زدن
می کنند و کلماتی چون وزارت زنان، برداشت، جاهد مزاری، نوشته، شیر (به اشتراک
گذاشتن) و چند کلمه دیگر در میان قهقه شان شنیده می شود. مطمئنا حرفی و نوشته ای
در مورد وزارت امور زنان و در کل زنان است که اینقدر از ته دل می خندند. یکی خود
را ماستر و دیگری لیسانس می نامند اما آن چنان از وزارت امور زنان و زنان صحبت می
کنند و تمسخر می گیرند که آدم از یک آدم بی سواد انتظار ندارد. خنده شان خیلی
تمسخرآمیز است و انگار که نه انگار کارمند دیگری هم در این شعبه سرش را بلند می
کند و قلم را می گذارد است، دستانش را روی کلیدهای لب تابش می برد تا نشان دهد که
هیچ چیز را نشنیده و نمی خواهد بشنود اما در دل هم عصبانی است و هم به همکارانش می
خندد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر