۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

زن در میان ادبیات گفتاری


هر زبانی لهجه های مختلف و گونه ‏های زبانی دارد که وابسته به شغل، تحصيل، سن و جنس گوینده است. به عنوان مثال يک مرد تحصيل کرده با يک مرد ‏بی ‌سواد تفاوت لهجه دارد. و يا يک جوان در مقابل افراد مسن لهجه متفاوتی دارد. شغل و جنس نيز در ‏ايجاد گونه‌های زبانی تاثير می گذارد. نوشتن را باید آموزش دید، حرف زدن را هر کسی در خانواده یاد می گیرد ولي مساله ی نوشتن چيز ديگری است. فارسی/ دری معياری همانی است ‏که آن را می ‌نويسيم و همانی است که تا آموزش نبينيم نمی ‌توانيم آن را خوب بنويسيم. برای خوب نوشتن باید آموزش دید. ‏سیستم آموزشی در کشور افغانستان آنچنان که باید درست و معیاری نیست، کتاب های آموزش دوره ابتدایی مکاتب متاسفانه نظر به سن و سال و معیار جذب و آموزش نبوده و این چنین است که ما غلطی های املایی را حتی در املا و انشای فارغین دانشگاه هم می بینیم. و اما گونه های زبانی متاثر از شغل، تحصیل، سن و جنس گوینده است. ادبیات گفتاری در بین مرد و زن، خورد و کلان، باسواد و بی سواد فرق می کند، ادبیات گفتاری مردان نسبت به ادبیات گفتاری زنان خشن تر، برهنه تر و بی قید و بند تر است، واژه های مروج بین مردان گاهی زنان را تحت تاثیر قرار می دهد. جامعه مردسالار افغانستان تاثیر زیادی بر ادبیات گفتاری این مردم گذاشته است، ادبیاتی خشن و برهنه که اغلبن برای زنان خشونت بار است. لقب گذاشتن در این ادبیات بسیار مروج است و بیشتر القاب بار منفی دارد و اکثرن زنان هستند که از این ناحیه متضرر می شوند. اکثر خانواده ها از نام بردن زنان خودداری می کنند و آنان به لقب های مختلف صدا می زنند، دختران از لحظه تولد و بعد از نام گذاری به نام خود خطاب نمی شوند معمول ترین واژه ای که برای آنان استفاده می شود "دختر" و "اوو دختر" است اما القابی چون: لچک سر، سیاسر، زوستو، کوچ، مادر اولادا، زوزادو، خاتو، کمپیر، و خانه نیز مروج است. که این کلمات خود بر روحیه و روان دختران تاثیر منفی می گذارد تا حدی که خودشان نیز باور می کنند که باید به این القاب خطاب شوند گویا آنان هیچ نامی ندارند.
زن از زمانی که به دنیا می آید چند دوره را می گذراند اما هیچ وقت خودش نیست، وقتی به دنیا می آید دختر و خواهر کسیست، وقتی بزرگتر می شود و ازدواج می کند خانم، کوچ، زن، سیاسر، خاتو، زوستو، مادر اولادا، خانه کسیست و وقتی فرزندی به دنیا می آورد مادر کسیست. پس او هیچ وقت در ادبیات گفتاری نشانی از خود ندارد.
عباراتی و جملاتی چون "زن، زن است دیگه"، "زن ناقص العقل است"، "دختر مال مردم است"، "عقل زن د کوری پایش است"، ... بسیار معمول است و این خود زنان را گوشه نشین می کند، صدا سلطانی شاعر از سرزمین بلخ یکی از این معقوله ها را چنین می آورد:

"بازهم موهای من صد خوشه گندم می شوند
دست های مادرم تا بین شان گُم می شوند
کرده چوتی گیسوانم را و بعدا سرمه کشد
ابروان تیز و تُندم مثل گژدم می شوند
چادرو پنجابی سرخم که می جنگد به من
چشم های سرکشم انگار یک خُم می شوند
می شوم نُقل زبانها تا کمی قد می کشم
کم کَمک همسایه ها در چُرت خانم می شوند
مادرم می گوید و اسپند دودم می کند
حیف! دخترها که آخر مال مردم می شوند"

در ادبیات معمول مردان و گاهی هم ادبیات زنان واژه هایی چنین نیز می آید فاحشه، قنچیغ، کنچینی، بی بخت، بی پدر، پدر نالد، شلیته و ... و این زنان هستند که باورشان شده است که باید به این کلمات خطاب شوند، آنان به این هم باور کرده اند که فردوسی می گوید:

زن و اژدها هر دو د رخاک به
جهان پاک ا زاین هر دو ناپاک به

۱ نظر:

علی بودا گفت...

فکر می کنم کلا ادبیات شفاهی خشنی داریم ، و مردم عادی خیلی زیاد از دشنام و حرف های رکیک استفاده می کنند که شاید مربوط به بی سوادی هم نباشد ، بیسوادهای زیادی دیده ام که زشت صحبت نمی کنند. فکر می کنم صحبت کردن متین و احترام امیز را باید از خانه شروع کرد و این به عهده ی مادران است ، باید از همان خانه به خواهرو مادر احترام گذاشت و برخوردی شایسته داشت تا در جامعه بتوان چنین بود.