۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

دومین نامه


دومین نامه ام را برایت می نویسم، امیدوارم خوب باشی و مثل همیشه سرحال. امسال نگرانی سال گذشته را ندارم چرا که می دانم وضع صحی ات بهتر از سال قبل است. در این اواخر خیلی کم زنگ می زنم و احوالت را می گیرم نمیدانم چرا؟ ولی همینقدر می گویم که زنگ زدنم به دیگران هم کم شده. به هیچ کس زنگ نمی زنم و کسی هم به من زنگ نمی زند تنها تو نیستی که احوالت را نمی گیرم، همه از من گله می کنند اما هیچ اشتیاقی برای برقراری تماس ندارم. اما دو سه هفته ای است که شعرهایی که برایمان می خواندی را با خودم زمزمه می کنم
قلم ترجمان بزرگان بود ---------- قلم بهتر از تیغ بران بود
قلم را گرفتم که انشا کنم ----------- زمین ورق را تماشا کنم
...
و یا :
یکی روز رفتم میان دو کوه ----------- کَمی را بدیدم گروه ها گروه
کَمی پادشاه بود غیغانش وزیر ----------- چنین گفت آن کودَی بی نظیر
شرشک دلاور سپه دار بود -------------- به گردش سپاه جمع بسیار بود
....
با زمزمه کردن این ها صدای بلندت در گوش هایم می پیچد و به یاد گذشته ها می افتم به یاد شبهایی که با شوق می گفتی حمله ام (حمله حیدری) را بیاور تا برایتان شعر بخوانم و یا همین طوری از حفظ شعرهایی برایمان می خواندی. دوست دارم الان هم کنار هم می بودیم و برایم می خواندی، صدای گرم و بلندت را در حین خواندن شعر می شنیدم و خوشحال می شدم. دلم می خواهد همین الان برایم بخوانی:
چون الف قدت بدیدم جان جانان سوختم
ب به بلبل ناله زن شب های هجران سوختم
و تا آخر از الف تا یا را برایم بخوانی و جاهایی که یادت رفته است را از روی کتابچه قدیمی ات که پوش پارچه ای سرخ دارد بخوانی. برایم بخوان پدر، دوباره بخوان، بلند و بلندتر بخوان. دلم برایت تنگ شده است و دوستت دارم.
باز هم نتوانستم با اولین جمله روز پدر را برایت تبریک بگویم، امروز روز تولد حضرت علی است روزی که به نام روز پدر می خوانندش و من این روز را برایت تبریک می گویم . پدرم روزت مبارک.

هیچ نظری موجود نیست: