۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه

هلیکوپتر (چرخکی) با سرنشینان لال (گنگه)


اولین تجربه سفر هوایی با چرخکی (هلیکوپتر) خیلی برایم جالب بود، اول که متوجه شدم اینبار با هلیکوپتر باید برویم، ناراحت شدم چون شنیده بودم که خیلی سر و صدا دارد و دیرتر از طیاره به مقصد می رسد. ولی در یک لحظه خوشحال شدم که به تجربه اش می ارزد. خلاصه رفتیم داخل و هر کسی هر جایی نشست شانزده نفر بودیم ولی هنوز جای سه یا چهار نفر دیگه هم باقی بود ولی دو حس جالب و متفاوت به من دست داد. اول اینکه: وقتی همه نشستند و پیلوت یا همان خلبان رهنمایی ها و زمانی که قرار بود برسیم، یاد موترهای دینایی افتادم که زمان طالبان مسافر بری می کردند و مسافران به صورت دو صف روبروی هم می نشستند و وسط گاهی خالی و گاهی هم از انسان و بار پر بود، چرخکی هم همین طور بود همه دو طرف نشسته بودند و همه بارها در وسط بود. برای همه نفری یک گوشی دادند که در زمان حرکت استفاده کنیم. و دوم اینکه حس کردم همه کسانیکه داخل چرخکی هستند گنگه (لال) هستند چون وقتی روی هوا رفتیم و صدای چرخکی خیلی بلند شد همه گوشی ها را زدیم، بعضی ها که می خواستند با هم صحبت کنند بیشتر با اشاره و ایما حرف می زدند و خیلی خنده ام گرفت. راستش من و دوستم هم  با نوشتن حرفهایمان را می زدیم. بعد از یک ساعت به مقصد رسیدیم و در حالیکه سرم درد گرفته و گیج بودم از این تجربه خوشحال بودم و به احساسم می خندیدم.

هیچ نظری موجود نیست: