۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

صنف اول دانشگاه یا کودکستان؟


یادش بخیر، روزهای اولی بود که دانشگاه می رفتیم و به اصطلاح خودمان دانشجو شده بودیم، همه منظم و آرام سرجایمان نشسته بودیم که یک آقای محترمی با کت وشلوار اتو شده و نکتایی و یک بیگ شیک وارد شد به محض اینکه وارد صنف شد، همه برای ادای احترام از جا بلند شدیم، درست یادم نیست که خودش را معرفی کرد یا نه، اما همه به دید یک استاد به او نگاه می کردیم دقیق یادم نیست که از ما خواست تا خودمان را معرفی کنیم و ما هم شروع کردیم اما بعد از چند دقیقه یک دفعه رفت بیرون و دیدیم صدای خنده از دهلیز بلند شد. و فهمیدیم که یکی از دانشجویان سال دوم ژورنالیزم است که خودش را به جای استاد برایمان جا زده و ماهایی که نه استادها را می شناختیم و نه دانشجویان سال بالایی را فکر کردیم استاد است. و از آن به بعد شده بودیم مسخره همه. وقتی از کنارمان می گذشتند می گفتن نمیدانم اینجا صنف اول رشته ............. است یا کودکستان؟

۴ نظر:

zia mehrin گفت...

جالب بود، از این اتفاقات در دانشگاه زیاد می افتد، یادش بخیر زمانیکه صنف اول بودیم یکی از شاگردان صنف چهار به صنف ما آمد و خود را استاد معرفی کرد ولی بنده خدا به زودی افشا شده و شرمنده از صنف بیرون شد.

علی بودا گفت...

این را چه می گویید که هر کسی وارد کلاس ما شد ادایی ، شکلکی ، هنری از خودش نمایش داد و همه زدند زیر خنده ، غافل از اینکه استاد، اخر نیمکت ها نشسته و همه مان را دیده بود .

asman گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
مهریار گفت...

یادم هست، وقتی به سر مان خوردیم دیگر هوشیار شدیم. آن لحظه برایمان سخت گذشت، ولی در سال بعد جبرانش کردیم.